اولین قدممان در این سفر، ورود به پارک است. یک صبح آفتابی در فصل بهار، من وارد پارک میشوم. در هوای تازه و خنک، درختان سبز و گلهای زیبا به چشم میخورند. صدای پرندگان و زمزمه آب جوشان در فاصله میرسد. اینجا مکانی است پر از زندگی و انرژی.
پس از ورود به پارک، قدمهایم رو به پیادهروی میگذارم. این مکان طولانی و درختهای بلندی در اطرافش قرار دارد. من در میان درختان قدم میزنم و از سایه آنها لذت میبرم. هوایی خنک و نسیمی ملایم صورتم را لمس میکند. با هر قدمی که میگذارم، احساس آرامش و آزادی بیشتری پیدا میکنم.
در این پیادهروی، آدمهای مختلفی را میبینم. برخی در حال دویدن هستند و تلاش میکنند تا لبههای قدرت خود را افزایش دهند. برخی دیگر در حال قدم زدن با دوستان و خانوادهشان هستند و داستانها و خندههایشان پرتمیز هوا را پر میکند. همه در حال لذت بردن از طبیعت و همدیگر هستند.
در این سفر زمانی و مکانی، قدمهایم به سمت نزدیکی دریاچه میبرند. آب آرام دریاچه، نمایی آرامشبخش به من میدهد. مینشینم و نگاهی به اطراف میاندازم. پرندگانی در آسمان پرواز میکنند و آبگرمها در آب شنا میکنند. اینجا مکانی است که از آشوب و شلوغی شهر دور است و به آدمها فرصتی میدهد تا با خود و طبیعت در ارتباط باشند.
با گذر زمان، آفتاب به غروب میرسد و پارک تاریک میشود. قدمهایم را به سمت خروجی میبرم. در این حالت آرامش، تابستان بهاری را وداع میکند. اما قدمهایم همیشه به سمت پارک خواهند بود. همیشه عاشق قدم زدن در پارک خواهم بود، زمانی که آفتاب درخشان است و زمانی که باران میبارد. اینجا همیشه مکانی خاص برایم است، جایی که با هر قدم، به آرامش و خوشبختی نزدیکتر میشوم.
معرکه یادت نره🙏👑